مقدمه
اي مدني برقع و مکي نقاب
سايه نشين چند بود آفتاب
منتظران را به لب آمد نفس
اي ز تو فرياد، به فرياد رس
ملک بر آراي و جهان تازه کن
هر دو جهان را پر از آوازه کن
سکه تو زن تا امرا کم زنند
خطبه تو خوان تا خطبا دم زنند
ما همه جسميم بيا جان تو باش
ما همه موريم سليمان تو باش
شحنه تويي قافله تنها چراست
قلب تو داري علم اينجا چراست
خلوتي پرده اسرار شو
ما همه خفتيم تو بيدار شو
گر نظر از راه عنايت کني
جمله مهمات کفايت کني
از نفست بوي وفايي ببخش
ملک سليمان به گدايي ببخش [1] .
بيان احوال حضرت قائم عليهالسلام، مسأله غيبت و ظهور، نظر علما و محققان و ذکر شبهات و پاسخهاي آن که بر حضرتش وارد آمده نه تنها در اين مجمل نميگنجد بلکه بلکه ذکر رووس هر مطلب نيز ناممکن است. از اين رو نويسنده در بيان عناوين زير کاملا جانب اختصار را رعايت کرده است و اميد است دچار ايجاز مخل نگرديده باشد: ولادت مهدي عليهالسلام مسلم است، القاب و عناوين، مهدي عليهالسلام در قرآن کريم، مهدي عليهالسلام در کتب شيعي، مهدي عليهالسلام در کتب اهل سنت، موعود در ساير اديان، شبهات و اشکالات.
[ صفحه 65]
ولادت مهدي از مسلمات است
ولادت وجود مبارک امام «حجت بن الحسن المهدي را به 255 يا 256 هجري قمري دانستهاند. بنابراين اصل ولادت مهدي جزء مسلمات تاريخ است و در اين تاريخ بين علماء و محدثان و علماي فريقين هيچگونه اختلافي نيست. ابن خلکان مينويسد:«او، در روز جمعه نيمه ماه شعبان سنهي 255 هجري متولد شد. و هنگام درگذشت پدرش، پنج ساله بود. نام مادرش حمط است، و برخي آن را نرجس نيز گفتهاند». [1] .
مسعودي ميگويد: امام حسن عسکري در سن 29 سالگي در عهد خلافت المعتمد عباسي در گذشت و او پدر مهدي منتظر است. [2] .
مهدي عليهالسلام پس از شهادت پدر که در 5 سالگي او اتفاق افتاد از انظار غائب گرديد و تنها از طريق نواب خود که عبارت بودند از: ابو عمرو عثمان بن سعيد اسدي، ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعيد، ابوالقاسم حسين بن روح، ابوالحسن علي بن محمد سمري با پيروان خود ارتباط داشت.
[ صفحه 66]
اين غيبت تا درگذشت محمد سمري (326 ه.ق) غيبت صغري ناميده ميشود و پس از آن غيبت کبري آغاز ميگردد.
کليه محققاني که تولد حضرت مهدي را نقل کردهاند اشارهاي به وفات ايشان ندارند تنها تعدادي انگشت شمار امثال علاء الدوله سمناني و حافظ ذهبي و ابن حجر کمي گفتهاند او پس از ولادت وفات يافت. اغلب علماي عامه نيز معتقدند که «مهدي موعود» واقعيت دارد اما در آخر الزمان متولد ميگردد. [3] .
القاب و عناوين
القاب و عناوين امام مهدي نيز از اهميت شاياني برخوردار است تا آنجا که تعداد آنها را تا يکصد و هشتاد و دو اسم نوشتهاند. برخي از اين عناوين بدين قرار است: احمد، ابوجعفر، ابوابراهيم، ابوتراب، احسان، بقية الله، بلدالامين، بهرام، بندهيزدان، برهان، باسط، بقيةالانبياء، تمام، جمعه، جابر، جوار الکنس، حجت، حجةالله، حجاب، حامد، حاشر، خاتمالاوصياء، خسرو، خازن، خليفةالله، دابةالارض، داعي، راهنما، ربالارض، سبيل، شماطيل، صاحبالغيبه، عاقبةالدار، غايب، خليل، فرجالمومنين، قائم، قيمه، مسيحالزمان، قاتلالکفره، کاشفالغطا، کلمةالحق، لسان الصدق، منصور. [1] .
مهدي در قرآن کريم
در قرآن کريم آنگاه که از مسائل و حوادث آينده سخن ميگويد و از حکومت صالحان خبر داده پيروزي حق بر باطل را اعلام ميدارد مفسران اين آيات را با توجه به احاديث و روايات، مربوطه به ظهور مهدي ميدانند.
[ صفحه 67]
برخي از آن آيات بدين قرار است:
الف: وعد الله الذين آمنوا منکم و عملوا الصالحات، ليستخلفنهم في الارض کما استخلف الذين من قبلهم... [1] .
ب: بقية الله خير لکم ان کنتم مومنين... [2] .
ج: و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين [3] .
د: و لقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادي الصالحون [4] .
مهدي در کتب شيعه
عالمان شيعي اعم از متقدمين و متأخرين کتب و رسالاتي متعدد پيرامون احوال مهدي عليهالسلام، ظهور، غيبت، انتظار، نظاير آن تأليف و تصنيف کردهاند که به ذکر نام پارهاي از امهات اين کتب اشاره ميگردد:
اصول کافي (کتاب الحجه)، کليني
بحارالانوار، علامه مجلسي
الارشاد، شيخ مفيد بغدادي
فصول نصيريه، خواجه نصيرالدين طوسي
الغيبه، شيخ طوسي
اثبات الهداة، حر عاملي
الوجيزة في الغيبة، سيد مرتضي علم الهدي
الملاحم و الفتن، رضي الدين سيد ابن طاووس
[ صفحه 68]
الصحيفه المهدويه، شيخ فضل الله نوري
نويد امن و امان، شيخ لطف الله صافي گلپايگاني
قيام و انقلاب مهدي، از ديدگاه فلسفه تاريخ، مرتضي مطهري
موعودي که جهان در انتظار اوست، علي دواني
مهدي در کتب اهل سنت
شماري از کتب اهل سنت که احاديث مربوط به مهدي - و يا نامي و سخني از اين امام رفته است از اين قرار است:
مسند، احمد حنبل
صحيح، مسلم حجاج نيشابوري
صحيح، بخاري
مستدرک الصحيحين، حاکم نيشابوري
سنن، ابو داود بجستاني
سنن، ابن ماجه
فتوحات مکيه، محي الدين عربي
الرساله، محمد بن ادريس شافعي
شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد
المنار، شيخ محمد عبده
کشف الاسرار، رشيد الدين ميبدي
الجامع الصغير، جلال الدين سيوطي
مفاتيح الغيب، امام فخر رازي
الفصول المهمه، ابن صباغ مالکي
تاريخ بغداد، خطيب بغدادي
جامع الاصول، ابن اثير
فصل الخطاب، پارساي نجاري
[ صفحه 69]
نام و توصيف مهدي عليه السلام در شعر شاعران به وفور آمده است. که بيان حتي مجملي از آن جايي ديگر و فصلي ديگر ميطلبد.
همچنين عالمان اهل سنت نظير ابو نعيم اصفهاني، جلال الدين سيوطي، حماد بن يعقوب و ابن قيم جوزي کتبي خاص پيرامون حضرت مهدي عليه السلام نوشتهاند که معروف همگان است.
موعود در ساير اديان
«سيري کوتاه در افکار و عقايد مختلف جوامع بشري چو مصر باستان، هند، چين، ايران و يونان و نگاهي گذرا به افسانههاي اقوام مختلف چون: اسلاو، ژرمن، اسنها و سلتها روشن و مسلم ميسازد که همه اين افکار و عقايد (در انتظار موعود) از منبع شريف وحي سرچشمه گرفته است و ليکن در برخي از مناطق دور دست که شعاع حقيقت کمتر تابيده است، در طول تاريخ از فروغ آن کاسته شده، فقط کلياتي از نويدهاي مهدي موعود (عج) به جاي مانده است». [1] .
و از اين قبيل است در منابع
انجيل: «کمرهاي خود را بسته، چراغهاي خود را افروخته بداريد و شما مانند کساني باشيد که انتظار آقاي خود را ميکشند که چه وقت از عروسي مراجعت کند...زيرا در ساعتي که گمان نميبريد پسرانشان ميآيد» [1] .
تورات: «و نهالي از تنه يسي بيرون آمده. شاخهاي از ريشههايش خواهد شکفت و روح خدا بر او قرار خواهد گرفت... مسکينان را به عدالت داوري خواهد کرد و به جهت مظلومان زمين به راستي حکم خواهد کرد... جهان از معرفت خداوند
[ صفحه 70]
برخواهد شد.» [2] .
زبور: زيرا که شريران منقطع خواهد شد و اما منتظران خداوند، وارث زمين خواهد شد... و اما حليمان وارث زمين خواهند شد... و ميراث آنها خواهد بود تا ابد الاباد» [3] .
زردشتيان: «سوشيانس (نجات دهنده بزرگ) دين را به جهان رواج دهد، فقر و تنگدستي را ريشه کن سازد. ايزدان را از دست اهريمن نجات داده، مردم جهان را همفکر و هم گفتار و همکردار گرداند» [4] .
هندوان: «اين مظهر ويشنو (مظهر دهم) در انقضاي کلي يا عصر آهن بر اسب سفيدي در حاليکه شمشير برهنهي درخشاني به صورت ستاره دنبالهدار در دست دارد ظاهر ميشود و شريران را تماما هلاک ميسازد و خلقت را از نو تجديد و پاکي را از رجعت خواهد داد... اين مظهر دهم در انقضاي عالم ظهور خواهد کرد» [5] .
در اسلام نيز مهدويت ريشه قديمي دارد و اختصاص به تشيع نداشته بلکه به اقوال پيامبر اکرم بر ميگردد. [6] .
شبهات و اشکالات بر حضرت مهدي
شبهات و اشکالاتي که منافقان، مدعيان و معاندان بر حضرتش وارد ساختهاند شامل طول عمر، مدعيان امام زمان، مخالفان امام زمان، مسأله سرداب و پارهاي مسائل ديگر است که در اينجا به طور موجز به آنها پرداخته ميشود.
دراز عمري: زيست شناسان معتقدند عمر انسان حد و اندازه معيني ندارد و به
[ صفحه 71]
قول و ايزمن آلماني مرگ لازمهي قوانين طبيعي نيست. و در عالم طبيعت از عمر ابد گرفته تا عمر يک لحظهاي همه گونه وجود دارد. طول عمر که در قرنهاي اخير مورد قبول برخي نبوده و چون رويا تلقي شده است اکنون از نظر علم اصطلاحي تا حدي تحقق يافته و به واقع نزديک شده است و يا تحقيقاتي که در باب انرژي اتمي به عمل آمده از 1940 به بعد به صورت علمي پر دامنه در آمد... روياي ديگر، يعني افزودن طول حيات، نيز با کشف داروها، ويتامينها، هورمونها و آنتي بيوتيکها تا حدي تحقق يافته است. [1] .
بنابراين طول عمر، به هيچوجه محال نيست. بلکه از نظر عقلي، و بينش ژرف علمي، و امکان تحقيقي که چندان بعيد نيست به ويژه اگر قدرت و خواست الهي را نيز بر آن بيفزاييم موضوع خاتمه يافته خواهد بود. [2] .
«دانشمندان زيست شناس پس از يک عمر مطالعه در مسائل «بيولوژي» به اين نتيجه رسيدهاند که: جاي شگفت است که انسان ميميرد، در حالي که بافتها و سلولهاي بدن او براي مدت نامحدودي قابل زندگي است! بيولوژيستها معتقدند که زندگي دليل نميخواهد، مرگ دليل ميخواهد!» [3] .
در طول تاريخ به افراد بسياري بر ميخوريم که بيش از 1500 سال عمر کردهاند در حالي که عمر حضرت ولي عصر (عج) هنوز به 1200 سال نرسيده است!
اينک به برخي از دراز عمران تاريخ اشاره ميرود:
ذوالقرنين، 3000 سال
ضحاک (بيواسب)، 1200 سال
حضرت نوح، 1750 تا 2750 سال
[ صفحه 72]
فريدون (پسر آبتين)، 1000 سال
ضحاک دوم، 1000 سال
جمشيد پادشاه ايراني و بنيان گذار عيد نوروز، 2500
لقمان حکيم، 3500
ريان بن دومغ (پدر عزيز مصر)، 1700
دومغ (پدر ريان)، 3500 [4] .
مدعيان مهدويت
همان گونه که از عصر بودا تا زمان حاضر بسياري بودهاند که ادعاي پيغمبري و نبوت داشتهاند بسياري نيز پيدا شدهاند که مدعي مهدويت گرديدهاند. في المثل از جمله کساني که مدعي پيامبري شدهاند مسيلمه در سال نهم هجرت و از اهل يمامه بود و ادعا ميکرد او با پيامبر اسلام در رسالت شريک است. ديگري بيان بن سمعان بود که با ادعاي الوهيت، عدهاي ناآگاه را به دور خود جمع کرد و نيز از اين قبيل است:
سبحاح بنت حارث (در آخر عهد پيامبر اسلام) طليحه بن خويلد اسدي (پس از رحلت حضرت رسول) محمد بن عبدالله بن مثني، عامر بن يزيد معروف به خداش، ابن منصور عجلي (معتقد به عروج حضرت علي عليه السلام بود) مغيرة بن سعيد (معاصر خلافت هشام بن عبدالملک) [1] .
به طور کلي اين موضوع چنان اهميت پيدا کرد که اعتضاد السلطنه از رجال عهد قاجاريه را بر آن داشت تا به تأليفي در اين مورد اقدام ورزد به نام المتبنيين يا طبقات المضلين و در آن کليه کساني را که ادعاي پيغمبري داشتهاند تا عصر خود
[ صفحه 73]
جمع آوري کرده است و الحق از عهده اينکار نيز به خوبي برآمده است.
غرض از تمهيد اين مقدمه آن بود که روشن شود وقتي افرادي پيدا ميشوند که ادعاي پيغمبري و حتي الوهيت نمايند بيترديد مدعي امام زمان بودن و منجي بشريت شدن نيز در ميان آنان يافت ميشود. نام برخي از مدعيان مهدويت بدين قرار است:
شريعي: نامش حسن و کنيهاش ابو محمد و از صحابه امام علي النقي و امام حسن عسکري عليهماالسلام بود. وي اول کسي است که چنين ادعايي نمود.
منجي خارجي مصري: وي مطلع از احکام نجومي بود و از آينده خبر ميداد. در سال که خروج کرد ميگفت مهدي موعود است و عنقريب مالک مصر خواهد شد. تعداد مريدانش 133 نفر بودند.
محمد بن تومرت: در مغرب زمين به ادعاي مهدويت خروج کرد. در برخي از تواريخ نسبت وي را چنين آوردهاند، محمد بن عبدالله بن الرحمن بن هود بن خالد بن تمام بن عدنان بن صفوان بن سفيان بن جابر بن عطاء بن رياح بن يسار بن عباس بن محمد بن الحسن بن امير المومنين عليه السلام و الصلوة
مولدش سوس: (از اقصا بلاد مغرب) بود و در ايام جواني در عراق عرب نزد امام محمد غزالي و ابوالحسن طبراني علم آموخت و در زهد و تقوا معروف خاص و عام شد و در علوم شرعيه و اصول فقه و کلام مهارت کامل پيدا کرد.
اين بطوطه مردي مجهول النسب و الحال را نقل ميکند که در بلاد شام ادعاي مهدويت کرد و به پيروان خود وعده تمالک و تسخير شهرهاي شام را داد و ميان آنها تقسيم کرد، او به هر يک از مريدانش برگهايي از زيتون داد و آنان را به تسخير شهرها فرستاد و همه را به کشتن داد.
محمود: مردي عالم و منسوب به طايفه نقطوي است. در سده شش پس از هجرت از پسخان از توابع گيلان ظاهر گشت. وي تمامي شرايع و مصحف انبياء را مطابق عقيدهي خويش تأويل ميکرد و خود را مهدي موعود ميدانست وي گفت من
[ صفحه 74]
همانم که پيامبر اسلام بر ظهور او خبر داده است و اينک دين محمد صلي الله عليه و آله و سلم منسوخ و نوبت دين محمود است و گفتهاند:
رسيد نوبت زندان عاقبت محمود
گذشت آن که عرب طعنه بر عجم ميزد
منقول است که خواجه حافظ شيرازي نيز بر کيش محمود است و چون محمود بسيار بر ساحل رود ارس گذر داشته، حافظ فرموده:
اي صباگر بگذري بر ساحل رود ارس
بوسه زن بر خاک آن وادي و مشکين کن نفس
بر طبق اقوال، محمود خود را در خم تيزاب کشته است.
سيد اشرف الدين ابراهيم: از سادات و عباد بود. در اواسط عمر خود سفري به خراسان کرد و در همانجا ساکن شد و بر اثر کراماتي که داشت مريداني به دور او جمع شدند و گفتند او جز مهدي آخرالزمان نيست.
سيد شرف در جنگي که سال 663 با مغولان کرد کشته شد.
امير تيمورتاش بن ابي چوبان: در عهد سلطان ابو سعيد بهادر خان ظهور کرد و چون پارهاي از دشمنان خود را برانداخت نخوتي در دماغش پيدا شد و با اغواي جمعي سکه و خطبه به نام خود زد و خود را مهدي آخر زمان خواند.
عباس: مردي به نام عباس از غماره که رودي است در نجد ادعاي مهدي موعود کرد. گروهي به تابعيت از او برخاستند. به دستور وي بسياري از بازارهاي فارس سوخته شد. وي در راه مراجعت از فارس به دست پيروان خود کشته شد.
سيد فلاح: مسقط الراس او واسط و از شاگردان شيخ احمد بن فهد از اکابر صوفيه اثنا عشريه بود. در سال 828 ظهور کرد و تمامي اعراب خوزستان مانند شوشتر، دزفول و هويزه را به اطاعت از خود وادار کرد. وي با آنکه برخي از اطرافيانش او را منع ميکردند اظهار ميداشت مهدي موعود است و ظهور خواهد کرد. چون ادعاي وي به گوش استادش (احمد بن فهد) رسيد به قتل او فتوي داد. هنگام اجراي حکم، او قرآن مجيد بيرون آورد و بر آن سوگند خورد و اظهار ندامت کرد.
[ صفحه 75]
تويزي: در سال هشتم از هجرت در دوران سلطان يوسف بن يعقوب مردي از طايفه متصوفه به نام تويزي در رباط ماسه ظاهر گشت و ادعاي مهدويت کرد، اما چيزي نگذشت که مردي از طايفه بني سکساک در خفا او را کشت.
مهدي مصري: در سال 1798 ميلادي مطابق با 1213 هجري که ناپلئون بناپارت در حال تصرف مصر و نواحي اطراف بود به وي خبر دادند که مهدي نامي در مصر خروج کرده و مردم را اغوا کرده و گفته است از طرف خداوند مأمور است تا کفار را از مصر بيرون کند.
ناپلئون پس از اطلاع بر اين امر فوجي را مأمور دفع او کرد. پيروان مهدي مصري در برابر توپ و تفنگ ناپلئون تاب نياورده شکست خوردند و خود او نيز مفقودالاثر گشت. [2] .
مخالفان و منکران وجود مهدي
با آنکه مسئله مهدي منتظر چنان در ميان دانشمندان اهل سنت شهرت داشته، و موضوع به قدري مسلم بوده است که نميبايد جاي ترديد براي کسي باقي گذارد. مع الوصف جاي بسي تعجب و مايه کمال تأسف است که موضوع به اين روشني را برخي از متعصبان آنها مخدوش نمودهاند و کساني مانند احمد امين و المهدي و المهدويه في الاسلام، و سعد محمد حسن در المهدويه في الاسلام، و فريد وجدي در دائر المعارف خود مسلم وطنطاوي در تفسير الجواهر، و محمد عبدالله عنان در مواقف حماسمه، و غير اينان، پس از گذشت چهارده قرن از اين واقعيت، تمام مطالب کتابهاي خود را ناديده گرفته، و مسئله مهدي را افسانهاي پنداشتهاند که فقط شيعه معتقد به آن است!» [1] اينک به گروهي ديگر از اين مخالفان ميپردازيم.
ابن حزم اندلسي: (متوفي 456 ه) وي از نخستين کساني است که در اين راه
[ صفحه 76]
پيشقدم است و در کتاب خود بنام الفصل تهمتهايي زده است که خود منشاء انحراف عقايد ديگران به ويژه معاصران اهل سنت شده است.
همچنين در تأليف ديگر خود به نام جمهرة انساب القريش صفحه 61 با گستاخي مينويسد: حسن عسکري آخرين امام رافضيان است و او اولاد نداشت!
خطيب بغدادي: (463) در تاريخ بغداد (ج 7 ص 366) ميگويد ابو محمد الحسن بن علي و ديگر ذکر از نام فرزند ايشان نميآورد.
ابوالفرج جوزي: (597) نيز در تأليف خود موسوم به المنتظم به فرزند امام حسن عسگري عليه السلام اشارهاي ندارد.
ابن کثير شامي: (774) در تاريخ خود البداية و النهايه (ج 11) حتي نامي از امام حسن عسگري عليه السلام نميبرد.
ابن خلدون: (808) مولف اثر معروف مقدمه، وي به طور کلي منکر همه احاديث مربوط به مهدي عليه السلام در تمامي منابع معتبر و صحيح اهل سنت است و با استدلالهاي واهي آنها را مورد انتقاد قرار ميدهد. البته گفتار او در اين مورد با مهدي فاطمي سردودمان سلاطين فاطمي مصر که خود بدانها منتسب بوده خلط شده و مبهم به نظر ميرسد زيرا در جايي ديگر عقيده دارد که شخصي به نام مهدي از اهل بيت قيام خواهد کرد.
علاءالدوله سمناني: به نقل از جامي در شواهد النبوة ميگويد: محمد بن الحسن العسکري متولد شد و به مقام قطبيت رسيد و سپس وفات يافت. [2] .
ابن حجر هيثمي (مکي) در صواعق محرقه آنجا که از امام زمان نام ميبرد.
ميگويد وي در مدينه پنهان شد و از نظرها غائب گرديد و معلوم نشد کجا رفت!
کار رسوايي اين عده معدود که شايد از انگشتان دست تجاوز نميکنند به آنجا رسيد که محدث بزرگ ملاعلي قاري از علماي ايشان کتابي به نام الرد علي من حکم و
[ صفحه 77]
قضي بان المهدي الموعود جاء و مضي تأليف کرد. [3] .
شبهات ديگر: با آنکه در مسلم بودن وجود مبارک حضرت مهدي اختلافي نيست و پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم به ظهور شخصي که هم نام اوست در آخرالزمان تصريح کرده است. معهذا هنوز پارهاي نسبت به برخي از جزئيات مردد و مشکوکند. في المثل در قول ضعيفي که از سنت نقل شد. مهدي عليه السلام را همان عيسي عليه السلام ميدانند و به اين حديث استناد ميورزند که: لامهدي الا عيسي بن مريم.
ابن حجر بنا به روايتي که ترمذي در سنن خود روايت کرده حضرت مهدي عليه السلام را از فرزندان امام حسن مجتبي عليه السلام ميدانند.
برخي به خلاف گفته پيامبر حضرت مهدي را همنام پدر پيامبر اکرم عليه السلام ميدانند يعني عبدالله.
برخي فرق در گذشته که امروز ديگر اثري از آنها نيست در شخص حضرت مهدي عليه السلام شک کردهاند چنانکه فرقهاي از کيسانيه ميگفتند محمد بن حنفيه، مهدي عليه السلام است و فرقهاي پسر او ابو هاشم عبدالله را.
برخي از اصحاب مغيرة بن سعيد معتقد بودند او زنده است و در کوهي که در نزديکي مکه است و علميه ناميده ميشود منتظر خروج است.
فرقه ناووسيه، که منکر فوت حضرت صادق شده و ايشان را مهدي موعود ميدانستند.
اسماعيليه خالصه، پسر امام صادق عليه السلام يعني اسماعيل را مهدي عليه السلام دانسته و معتقد بودند زنده است.
واقفيه، که حضرت موسي بن جعفر عليه السلام را مهدي عليه السلام ميدانستند.
محمديه، که پسر امام حضرت علي النقي عليه السلام يعني محمد را امام قائم ميدانستند.
عسگريه، که امام حسن عسگري عليه السلام را غايب قائم ميدانستند. [4] .
[ صفحه 78]
مسأله سرداب
از طعنهايي که مستقيما بر شيعه و غيرمستقيم بر مهدي عليه السلام وارد شده موضوع سرداب است که گفته شده امام زمان در آنجا غائب شده و از همانجا ظهور ميکند، و مسائلي نظير آن مانند گفتار ابن خلدون در مقدمه، که در بحث از اثنا عشريه مينويسد شيعيان عقيده دارند که امام دوازدهم ايشان يعني محمد بن الحسن العسکري که او را مهدي ميخوانند وارد سرداب خانه خود در رحله! و هنگامي که مادرش بازداشت شد! همانجا غائب گرديد! و تاکنون منتظر او هستند.
هر شب بعد از نماز مغرب اسبي را آورده جلو سرداب مزبور ميايستن، و او را به نامش صدا ميزنند و از وي ميخواهند که خروج کند. ابن بطوطه در رحلهاش محل سرداب را در رحله و قرماني در اخبارالدول، در بغداد ميدانند، اما عالمان شيعي نظير اميني در الغدير و سيد محمد سعيد (هندي) در الامام الثاني عشر ميگويند داستان سرداب زشتترين و نارواترين تهمتي است که به شيعيان زده شده است. در اين مورد بايد گفت آن قسمت از خانه امام عسگري که حضرت مهدي را پس از وفات پدرش در آنجا ديدهاند و الناصر لدين الله خليفه عباسي نيز آن را تعمير نمود براي شيعيان قابل احترام است و اگر اين قسمت حالت سرداب مانندي داشته خود سرداب براي شيعيان امتيازي ندارد بلکه به جهت بخشي از خانهاي است که متعلق به امام حسن عسکري عليه السلام است. [1] سخن را با بياني از امام باقر عليه السلام به اتمام ميرسانيم: «شنيديم ابوجعفر امام باقر عليهالسلام ميفرمود: هر پرچمي که پيش از قيام قائم برافراشته شود صاحبش طاغوت است.» [2] .
نظرات شما عزیزان: