مقدمه
اي مدني برقع و مکي نقاب
سايه نشين چند بود آفتاب
منتظران را به لب آمد نفس
اي ز تو فرياد، به فرياد رس
ملک بر آراي و جهان تازه کن
هر دو جهان را پر از آوازه کن
سکه تو زن تا امرا کم زنند
خطبه تو خوان تا خطبا دم زنند
ما همه جسميم بيا جان تو باش
ما همه موريم سليمان تو باش
شحنه تويي قافله تنها چراست
قلب تو داري علم اينجا چراست
خلوتي پرده اسرار شو
ما همه خفتيم تو بيدار شو
گر نظر از راه عنايت کني
جمله مهمات کفايت کني
از نفست بوي وفايي ببخش
ملک سليمان به گدايي ببخش [1] .
بيان احوال حضرت قائم عليهالسلام، مسأله غيبت و ظهور، نظر علما و محققان و ذکر شبهات و پاسخهاي آن که بر حضرتش وارد آمده نه تنها در اين مجمل نميگنجد بلکه بلکه ذکر رووس هر مطلب نيز ناممکن است. از اين رو نويسنده در بيان عناوين زير کاملا جانب اختصار را رعايت کرده است و اميد است دچار ايجاز مخل نگرديده باشد: ولادت مهدي عليهالسلام مسلم است، القاب و عناوين، مهدي عليهالسلام در قرآن کريم، مهدي عليهالسلام در کتب شيعي، مهدي عليهالسلام در کتب اهل سنت، موعود در ساير اديان، شبهات و اشکالات.
[ صفحه 65]
ولادت مهدي از مسلمات است
ولادت وجود مبارک امام «حجت بن الحسن المهدي را به 255 يا 256 هجري قمري دانستهاند. بنابراين اصل ولادت مهدي جزء مسلمات تاريخ است و در اين تاريخ بين علماء و محدثان و علماي فريقين هيچگونه اختلافي نيست. ابن خلکان مينويسد:«او، در روز جمعه نيمه ماه شعبان سنهي 255 هجري متولد شد. و هنگام درگذشت پدرش، پنج ساله بود. نام مادرش حمط است، و برخي آن را نرجس نيز گفتهاند». [1] .
مسعودي ميگويد: امام حسن عسکري در سن 29 سالگي در عهد خلافت المعتمد عباسي در گذشت و او پدر مهدي منتظر است. [2] .
مهدي عليهالسلام پس از شهادت پدر که در 5 سالگي او اتفاق افتاد از انظار غائب گرديد و تنها از طريق نواب خود که عبارت بودند از: ابو عمرو عثمان بن سعيد اسدي، ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعيد، ابوالقاسم حسين بن روح، ابوالحسن علي بن محمد سمري با پيروان خود ارتباط داشت.
[ صفحه 66]
اين غيبت تا درگذشت محمد سمري (326 ه.ق) غيبت صغري ناميده ميشود و پس از آن غيبت کبري آغاز ميگردد.
کليه محققاني که تولد حضرت مهدي را نقل کردهاند اشارهاي به وفات ايشان ندارند تنها تعدادي انگشت شمار امثال علاء الدوله سمناني و حافظ ذهبي و ابن حجر کمي گفتهاند او پس از ولادت وفات يافت. اغلب علماي عامه نيز معتقدند که «مهدي موعود» واقعيت دارد اما در آخر الزمان متولد ميگردد. [3] .
القاب و عناوين
القاب و عناوين امام مهدي نيز از اهميت شاياني برخوردار است تا آنجا که تعداد آنها را تا يکصد و هشتاد و دو اسم نوشتهاند. برخي از اين عناوين بدين قرار است: احمد، ابوجعفر، ابوابراهيم، ابوتراب، احسان، بقية الله، بلدالامين، بهرام، بندهيزدان، برهان، باسط، بقيةالانبياء، تمام، جمعه، جابر، جوار الکنس، حجت، حجةالله، حجاب، حامد، حاشر، خاتمالاوصياء، خسرو، خازن، خليفةالله، دابةالارض، داعي، راهنما، ربالارض، سبيل، شماطيل، صاحبالغيبه، عاقبةالدار، غايب، خليل، فرجالمومنين، قائم، قيمه، مسيحالزمان، قاتلالکفره، کاشفالغطا، کلمةالحق، لسان الصدق، منصور. [1] .
مهدي در قرآن کريم
در قرآن کريم آنگاه که از مسائل و حوادث آينده سخن ميگويد و از حکومت صالحان خبر داده پيروزي حق بر باطل را اعلام ميدارد مفسران اين آيات را با توجه به احاديث و روايات، مربوطه به ظهور مهدي ميدانند.
[ صفحه 67]
برخي از آن آيات بدين قرار است:
الف: وعد الله الذين آمنوا منکم و عملوا الصالحات، ليستخلفنهم في الارض کما استخلف الذين من قبلهم... [1] .
ب: بقية الله خير لکم ان کنتم مومنين... [2] .
ج: و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين [3] .
د: و لقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادي الصالحون [4] .
مهدي در کتب شيعه
عالمان شيعي اعم از متقدمين و متأخرين کتب و رسالاتي متعدد پيرامون احوال مهدي عليهالسلام، ظهور، غيبت، انتظار، نظاير آن تأليف و تصنيف کردهاند که به ذکر نام پارهاي از امهات اين کتب اشاره ميگردد:
اصول کافي (کتاب الحجه)، کليني
بحارالانوار، علامه مجلسي
الارشاد، شيخ مفيد بغدادي
فصول نصيريه، خواجه نصيرالدين طوسي
الغيبه، شيخ طوسي
اثبات الهداة، حر عاملي
الوجيزة في الغيبة، سيد مرتضي علم الهدي
الملاحم و الفتن، رضي الدين سيد ابن طاووس
[ صفحه 68]
الصحيفه المهدويه، شيخ فضل الله نوري
نويد امن و امان، شيخ لطف الله صافي گلپايگاني
قيام و انقلاب مهدي، از ديدگاه فلسفه تاريخ، مرتضي مطهري
موعودي که جهان در انتظار اوست، علي دواني
مهدي در کتب اهل سنت
شماري از کتب اهل سنت که احاديث مربوط به مهدي - و يا نامي و سخني از اين امام رفته است از اين قرار است:
مسند، احمد حنبل
صحيح، مسلم حجاج نيشابوري
صحيح، بخاري
مستدرک الصحيحين، حاکم نيشابوري
سنن، ابو داود بجستاني
سنن، ابن ماجه
فتوحات مکيه، محي الدين عربي
الرساله، محمد بن ادريس شافعي
شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد
المنار، شيخ محمد عبده
کشف الاسرار، رشيد الدين ميبدي
الجامع الصغير، جلال الدين سيوطي
مفاتيح الغيب، امام فخر رازي
الفصول المهمه، ابن صباغ مالکي
تاريخ بغداد، خطيب بغدادي
جامع الاصول، ابن اثير
فصل الخطاب، پارساي نجاري
[ صفحه 69]
نام و توصيف مهدي عليه السلام در شعر شاعران به وفور آمده است. که بيان حتي مجملي از آن جايي ديگر و فصلي ديگر ميطلبد.
همچنين عالمان اهل سنت نظير ابو نعيم اصفهاني، جلال الدين سيوطي، حماد بن يعقوب و ابن قيم جوزي کتبي خاص پيرامون حضرت مهدي عليه السلام نوشتهاند که معروف همگان است.
موعود در ساير اديان
«سيري کوتاه در افکار و عقايد مختلف جوامع بشري چو مصر باستان، هند، چين، ايران و يونان و نگاهي گذرا به افسانههاي اقوام مختلف چون: اسلاو، ژرمن، اسنها و سلتها روشن و مسلم ميسازد که همه اين افکار و عقايد (در انتظار موعود) از منبع شريف وحي سرچشمه گرفته است و ليکن در برخي از مناطق دور دست که شعاع حقيقت کمتر تابيده است، در طول تاريخ از فروغ آن کاسته شده، فقط کلياتي از نويدهاي مهدي موعود (عج) به جاي مانده است». [1] .
و از اين قبيل است در منابع
انجيل: «کمرهاي خود را بسته، چراغهاي خود را افروخته بداريد و شما مانند کساني باشيد که انتظار آقاي خود را ميکشند که چه وقت از عروسي مراجعت کند...زيرا در ساعتي که گمان نميبريد پسرانشان ميآيد» [1] .
تورات: «و نهالي از تنه يسي بيرون آمده. شاخهاي از ريشههايش خواهد شکفت و روح خدا بر او قرار خواهد گرفت... مسکينان را به عدالت داوري خواهد کرد و به جهت مظلومان زمين به راستي حکم خواهد کرد... جهان از معرفت خداوند
[ صفحه 70]
برخواهد شد.» [2] .
زبور: زيرا که شريران منقطع خواهد شد و اما منتظران خداوند، وارث زمين خواهد شد... و اما حليمان وارث زمين خواهند شد... و ميراث آنها خواهد بود تا ابد الاباد» [3] .
زردشتيان: «سوشيانس (نجات دهنده بزرگ) دين را به جهان رواج دهد، فقر و تنگدستي را ريشه کن سازد. ايزدان را از دست اهريمن نجات داده، مردم جهان را همفکر و هم گفتار و همکردار گرداند» [4] .
هندوان: «اين مظهر ويشنو (مظهر دهم) در انقضاي کلي يا عصر آهن بر اسب سفيدي در حاليکه شمشير برهنهي درخشاني به صورت ستاره دنبالهدار در دست دارد ظاهر ميشود و شريران را تماما هلاک ميسازد و خلقت را از نو تجديد و پاکي را از رجعت خواهد داد... اين مظهر دهم در انقضاي عالم ظهور خواهد کرد» [5] .
در اسلام نيز مهدويت ريشه قديمي دارد و اختصاص به تشيع نداشته بلکه به اقوال پيامبر اکرم بر ميگردد. [6] .
شبهات و اشکالات بر حضرت مهدي
شبهات و اشکالاتي که منافقان، مدعيان و معاندان بر حضرتش وارد ساختهاند شامل طول عمر، مدعيان امام زمان، مخالفان امام زمان، مسأله سرداب و پارهاي مسائل ديگر است که در اينجا به طور موجز به آنها پرداخته ميشود.
دراز عمري: زيست شناسان معتقدند عمر انسان حد و اندازه معيني ندارد و به
[ صفحه 71]
قول و ايزمن آلماني مرگ لازمهي قوانين طبيعي نيست. و در عالم طبيعت از عمر ابد گرفته تا عمر يک لحظهاي همه گونه وجود دارد. طول عمر که در قرنهاي اخير مورد قبول برخي نبوده و چون رويا تلقي شده است اکنون از نظر علم اصطلاحي تا حدي تحقق يافته و به واقع نزديک شده است و يا تحقيقاتي که در باب انرژي اتمي به عمل آمده از 1940 به بعد به صورت علمي پر دامنه در آمد... روياي ديگر، يعني افزودن طول حيات، نيز با کشف داروها، ويتامينها، هورمونها و آنتي بيوتيکها تا حدي تحقق يافته است. [1] .
بنابراين طول عمر، به هيچوجه محال نيست. بلکه از نظر عقلي، و بينش ژرف علمي، و امکان تحقيقي که چندان بعيد نيست به ويژه اگر قدرت و خواست الهي را نيز بر آن بيفزاييم موضوع خاتمه يافته خواهد بود. [2] .
«دانشمندان زيست شناس پس از يک عمر مطالعه در مسائل «بيولوژي» به اين نتيجه رسيدهاند که: جاي شگفت است که انسان ميميرد، در حالي که بافتها و سلولهاي بدن او براي مدت نامحدودي قابل زندگي است! بيولوژيستها معتقدند که زندگي دليل نميخواهد، مرگ دليل ميخواهد!» [3] .
در طول تاريخ به افراد بسياري بر ميخوريم که بيش از 1500 سال عمر کردهاند در حالي که عمر حضرت ولي عصر (عج) هنوز به 1200 سال نرسيده است!
اينک به برخي از دراز عمران تاريخ اشاره ميرود:
ذوالقرنين، 3000 سال
ضحاک (بيواسب)، 1200 سال
حضرت نوح، 1750 تا 2750 سال
[ صفحه 72]
فريدون (پسر آبتين)، 1000 سال
ضحاک دوم، 1000 سال
جمشيد پادشاه ايراني و بنيان گذار عيد نوروز، 2500
لقمان حکيم، 3500
ريان بن دومغ (پدر عزيز مصر)، 1700
دومغ (پدر ريان)، 3500 [4] .
مدعيان مهدويت
همان گونه که از عصر بودا تا زمان حاضر بسياري بودهاند که ادعاي پيغمبري و نبوت داشتهاند بسياري نيز پيدا شدهاند که مدعي مهدويت گرديدهاند. في المثل از جمله کساني که مدعي پيامبري شدهاند مسيلمه در سال نهم هجرت و از اهل يمامه بود و ادعا ميکرد او با پيامبر اسلام در رسالت شريک است. ديگري بيان بن سمعان بود که با ادعاي الوهيت، عدهاي ناآگاه را به دور خود جمع کرد و نيز از اين قبيل است:
سبحاح بنت حارث (در آخر عهد پيامبر اسلام) طليحه بن خويلد اسدي (پس از رحلت حضرت رسول) محمد بن عبدالله بن مثني، عامر بن يزيد معروف به خداش، ابن منصور عجلي (معتقد به عروج حضرت علي عليه السلام بود) مغيرة بن سعيد (معاصر خلافت هشام بن عبدالملک) [1] .
به طور کلي اين موضوع چنان اهميت پيدا کرد که اعتضاد السلطنه از رجال عهد قاجاريه را بر آن داشت تا به تأليفي در اين مورد اقدام ورزد به نام المتبنيين يا طبقات المضلين و در آن کليه کساني را که ادعاي پيغمبري داشتهاند تا عصر خود
[ صفحه 73]
جمع آوري کرده است و الحق از عهده اينکار نيز به خوبي برآمده است.
غرض از تمهيد اين مقدمه آن بود که روشن شود وقتي افرادي پيدا ميشوند که ادعاي پيغمبري و حتي الوهيت نمايند بيترديد مدعي امام زمان بودن و منجي بشريت شدن نيز در ميان آنان يافت ميشود. نام برخي از مدعيان مهدويت بدين قرار است:
شريعي: نامش حسن و کنيهاش ابو محمد و از صحابه امام علي النقي و امام حسن عسکري عليهماالسلام بود. وي اول کسي است که چنين ادعايي نمود.
منجي خارجي مصري: وي مطلع از احکام نجومي بود و از آينده خبر ميداد. در سال که خروج کرد ميگفت مهدي موعود است و عنقريب مالک مصر خواهد شد. تعداد مريدانش 133 نفر بودند.
محمد بن تومرت: در مغرب زمين به ادعاي مهدويت خروج کرد. در برخي از تواريخ نسبت وي را چنين آوردهاند، محمد بن عبدالله بن الرحمن بن هود بن خالد بن تمام بن عدنان بن صفوان بن سفيان بن جابر بن عطاء بن رياح بن يسار بن عباس بن محمد بن الحسن بن امير المومنين عليه السلام و الصلوة
مولدش سوس: (از اقصا بلاد مغرب) بود و در ايام جواني در عراق عرب نزد امام محمد غزالي و ابوالحسن طبراني علم آموخت و در زهد و تقوا معروف خاص و عام شد و در علوم شرعيه و اصول فقه و کلام مهارت کامل پيدا کرد.
اين بطوطه مردي مجهول النسب و الحال را نقل ميکند که در بلاد شام ادعاي مهدويت کرد و به پيروان خود وعده تمالک و تسخير شهرهاي شام را داد و ميان آنها تقسيم کرد، او به هر يک از مريدانش برگهايي از زيتون داد و آنان را به تسخير شهرها فرستاد و همه را به کشتن داد.
محمود: مردي عالم و منسوب به طايفه نقطوي است. در سده شش پس از هجرت از پسخان از توابع گيلان ظاهر گشت. وي تمامي شرايع و مصحف انبياء را مطابق عقيدهي خويش تأويل ميکرد و خود را مهدي موعود ميدانست وي گفت من
[ صفحه 74]
همانم که پيامبر اسلام بر ظهور او خبر داده است و اينک دين محمد صلي الله عليه و آله و سلم منسوخ و نوبت دين محمود است و گفتهاند:
رسيد نوبت زندان عاقبت محمود
گذشت آن که عرب طعنه بر عجم ميزد
منقول است که خواجه حافظ شيرازي نيز بر کيش محمود است و چون محمود بسيار بر ساحل رود ارس گذر داشته، حافظ فرموده:
اي صباگر بگذري بر ساحل رود ارس
بوسه زن بر خاک آن وادي و مشکين کن نفس
بر طبق اقوال، محمود خود را در خم تيزاب کشته است.
سيد اشرف الدين ابراهيم: از سادات و عباد بود. در اواسط عمر خود سفري به خراسان کرد و در همانجا ساکن شد و بر اثر کراماتي که داشت مريداني به دور او جمع شدند و گفتند او جز مهدي آخرالزمان نيست.
سيد شرف در جنگي که سال 663 با مغولان کرد کشته شد.
امير تيمورتاش بن ابي چوبان: در عهد سلطان ابو سعيد بهادر خان ظهور کرد و چون پارهاي از دشمنان خود را برانداخت نخوتي در دماغش پيدا شد و با اغواي جمعي سکه و خطبه به نام خود زد و خود را مهدي آخر زمان خواند.
عباس: مردي به نام عباس از غماره که رودي است در نجد ادعاي مهدي موعود کرد. گروهي به تابعيت از او برخاستند. به دستور وي بسياري از بازارهاي فارس سوخته شد. وي در راه مراجعت از فارس به دست پيروان خود کشته شد.
سيد فلاح: مسقط الراس او واسط و از شاگردان شيخ احمد بن فهد از اکابر صوفيه اثنا عشريه بود. در سال 828 ظهور کرد و تمامي اعراب خوزستان مانند شوشتر، دزفول و هويزه را به اطاعت از خود وادار کرد. وي با آنکه برخي از اطرافيانش او را منع ميکردند اظهار ميداشت مهدي موعود است و ظهور خواهد کرد. چون ادعاي وي به گوش استادش (احمد بن فهد) رسيد به قتل او فتوي داد. هنگام اجراي حکم، او قرآن مجيد بيرون آورد و بر آن سوگند خورد و اظهار ندامت کرد.
[ صفحه 75]
تويزي: در سال هشتم از هجرت در دوران سلطان يوسف بن يعقوب مردي از طايفه متصوفه به نام تويزي در رباط ماسه ظاهر گشت و ادعاي مهدويت کرد، اما چيزي نگذشت که مردي از طايفه بني سکساک در خفا او را کشت.
مهدي مصري: در سال 1798 ميلادي مطابق با 1213 هجري که ناپلئون بناپارت در حال تصرف مصر و نواحي اطراف بود به وي خبر دادند که مهدي نامي در مصر خروج کرده و مردم را اغوا کرده و گفته است از طرف خداوند مأمور است تا کفار را از مصر بيرون کند.
ناپلئون پس از اطلاع بر اين امر فوجي را مأمور دفع او کرد. پيروان مهدي مصري در برابر توپ و تفنگ ناپلئون تاب نياورده شکست خوردند و خود او نيز مفقودالاثر گشت. [2] .
مخالفان و منکران وجود مهدي
با آنکه مسئله مهدي منتظر چنان در ميان دانشمندان اهل سنت شهرت داشته، و موضوع به قدري مسلم بوده است که نميبايد جاي ترديد براي کسي باقي گذارد. مع الوصف جاي بسي تعجب و مايه کمال تأسف است که موضوع به اين روشني را برخي از متعصبان آنها مخدوش نمودهاند و کساني مانند احمد امين و المهدي و المهدويه في الاسلام، و سعد محمد حسن در المهدويه في الاسلام، و فريد وجدي در دائر المعارف خود مسلم وطنطاوي در تفسير الجواهر، و محمد عبدالله عنان در مواقف حماسمه، و غير اينان، پس از گذشت چهارده قرن از اين واقعيت، تمام مطالب کتابهاي خود را ناديده گرفته، و مسئله مهدي را افسانهاي پنداشتهاند که فقط شيعه معتقد به آن است!» [1] اينک به گروهي ديگر از اين مخالفان ميپردازيم.
ابن حزم اندلسي: (متوفي 456 ه) وي از نخستين کساني است که در اين راه
[ صفحه 76]
پيشقدم است و در کتاب خود بنام الفصل تهمتهايي زده است که خود منشاء انحراف عقايد ديگران به ويژه معاصران اهل سنت شده است.
همچنين در تأليف ديگر خود به نام جمهرة انساب القريش صفحه 61 با گستاخي مينويسد: حسن عسکري آخرين امام رافضيان است و او اولاد نداشت!
خطيب بغدادي: (463) در تاريخ بغداد (ج 7 ص 366) ميگويد ابو محمد الحسن بن علي و ديگر ذکر از نام فرزند ايشان نميآورد.
ابوالفرج جوزي: (597) نيز در تأليف خود موسوم به المنتظم به فرزند امام حسن عسگري عليه السلام اشارهاي ندارد.
ابن کثير شامي: (774) در تاريخ خود البداية و النهايه (ج 11) حتي نامي از امام حسن عسگري عليه السلام نميبرد.
ابن خلدون: (808) مولف اثر معروف مقدمه، وي به طور کلي منکر همه احاديث مربوط به مهدي عليه السلام در تمامي منابع معتبر و صحيح اهل سنت است و با استدلالهاي واهي آنها را مورد انتقاد قرار ميدهد. البته گفتار او در اين مورد با مهدي فاطمي سردودمان سلاطين فاطمي مصر که خود بدانها منتسب بوده خلط شده و مبهم به نظر ميرسد زيرا در جايي ديگر عقيده دارد که شخصي به نام مهدي از اهل بيت قيام خواهد کرد.
علاءالدوله سمناني: به نقل از جامي در شواهد النبوة ميگويد: محمد بن الحسن العسکري متولد شد و به مقام قطبيت رسيد و سپس وفات يافت. [2] .
ابن حجر هيثمي (مکي) در صواعق محرقه آنجا که از امام زمان نام ميبرد.
ميگويد وي در مدينه پنهان شد و از نظرها غائب گرديد و معلوم نشد کجا رفت!
کار رسوايي اين عده معدود که شايد از انگشتان دست تجاوز نميکنند به آنجا رسيد که محدث بزرگ ملاعلي قاري از علماي ايشان کتابي به نام الرد علي من حکم و
[ صفحه 77]
قضي بان المهدي الموعود جاء و مضي تأليف کرد. [3] .
شبهات ديگر: با آنکه در مسلم بودن وجود مبارک حضرت مهدي اختلافي نيست و پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم به ظهور شخصي که هم نام اوست در آخرالزمان تصريح کرده است. معهذا هنوز پارهاي نسبت به برخي از جزئيات مردد و مشکوکند. في المثل در قول ضعيفي که از سنت نقل شد. مهدي عليه السلام را همان عيسي عليه السلام ميدانند و به اين حديث استناد ميورزند که: لامهدي الا عيسي بن مريم.
ابن حجر بنا به روايتي که ترمذي در سنن خود روايت کرده حضرت مهدي عليه السلام را از فرزندان امام حسن مجتبي عليه السلام ميدانند.
برخي به خلاف گفته پيامبر حضرت مهدي را همنام پدر پيامبر اکرم عليه السلام ميدانند يعني عبدالله.
برخي فرق در گذشته که امروز ديگر اثري از آنها نيست در شخص حضرت مهدي عليه السلام شک کردهاند چنانکه فرقهاي از کيسانيه ميگفتند محمد بن حنفيه، مهدي عليه السلام است و فرقهاي پسر او ابو هاشم عبدالله را.
برخي از اصحاب مغيرة بن سعيد معتقد بودند او زنده است و در کوهي که در نزديکي مکه است و علميه ناميده ميشود منتظر خروج است.
فرقه ناووسيه، که منکر فوت حضرت صادق شده و ايشان را مهدي موعود ميدانستند.
اسماعيليه خالصه، پسر امام صادق عليه السلام يعني اسماعيل را مهدي عليه السلام دانسته و معتقد بودند زنده است.
واقفيه، که حضرت موسي بن جعفر عليه السلام را مهدي عليه السلام ميدانستند.
محمديه، که پسر امام حضرت علي النقي عليه السلام يعني محمد را امام قائم ميدانستند.
عسگريه، که امام حسن عسگري عليه السلام را غايب قائم ميدانستند. [4] .
[ صفحه 78]
مسأله سرداب
از طعنهايي که مستقيما بر شيعه و غيرمستقيم بر مهدي عليه السلام وارد شده موضوع سرداب است که گفته شده امام زمان در آنجا غائب شده و از همانجا ظهور ميکند، و مسائلي نظير آن مانند گفتار ابن خلدون در مقدمه، که در بحث از اثنا عشريه مينويسد شيعيان عقيده دارند که امام دوازدهم ايشان يعني محمد بن الحسن العسکري که او را مهدي ميخوانند وارد سرداب خانه خود در رحله! و هنگامي که مادرش بازداشت شد! همانجا غائب گرديد! و تاکنون منتظر او هستند.
هر شب بعد از نماز مغرب اسبي را آورده جلو سرداب مزبور ميايستن، و او را به نامش صدا ميزنند و از وي ميخواهند که خروج کند. ابن بطوطه در رحلهاش محل سرداب را در رحله و قرماني در اخبارالدول، در بغداد ميدانند، اما عالمان شيعي نظير اميني در الغدير و سيد محمد سعيد (هندي) در الامام الثاني عشر ميگويند داستان سرداب زشتترين و نارواترين تهمتي است که به شيعيان زده شده است. در اين مورد بايد گفت آن قسمت از خانه امام عسگري که حضرت مهدي را پس از وفات پدرش در آنجا ديدهاند و الناصر لدين الله خليفه عباسي نيز آن را تعمير نمود براي شيعيان قابل احترام است و اگر اين قسمت حالت سرداب مانندي داشته خود سرداب براي شيعيان امتيازي ندارد بلکه به جهت بخشي از خانهاي است که متعلق به امام حسن عسکري عليه السلام است. [1] سخن را با بياني از امام باقر عليه السلام به اتمام ميرسانيم: «شنيديم ابوجعفر امام باقر عليهالسلام ميفرمود: هر پرچمي که پيش از قيام قائم برافراشته شود صاحبش طاغوت است.» [2] .
اشاره
عدالت گستري اصلحترين رسالت قيام و انقلاب مهدي (ع) است. آثار عدالت مهدوي محدود به عرصهاي حاضر نخواهد بود. بلکه در حوزههاي مختلف فردي و اجتماعي آشکار خواد شد و اين تفسير «يملاء الله به الارض قسط و عدلاَ» است ره آورد قيام آن حضرت اين است که هم فرد را در روابط گوناگون خود ميسازد و هم جامعه را در بخشهاي مختلف اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و قضائي سامان ميبخشد. در اين مقاله تلاش کردهايم که جريان عدالت مهدوي و چگونگي آن را در عرصههاي گوناگون فردي و اجتماعي مورد بررسي قرار دهيم.
پيش از پرداختن به اصل موضوع، لازم است معني و مفهوم عدل به درستي آشکار شود.
مقدمه
در معني عدل گفته اند:
هو توسّط بين الافراط و التفريط بحيث لاتکون فيه زيادة ولانقيصة...
ثم ان العدالة اما في الرأي والافکار اذا کان مصوناً عن الانحراف والضعف والحدّة و يطابق الحق والصّواب ]کما في قوله تعالي[: واذا حکمتم بين الناس ان تحکموا بالعدل. [1] .
و اما في الصفات النفسانية بان تکون الاخلاق الباطنية معتدلة ليس فيها افراط و لاتفريط... و اما في الاعمال و هو في الاقوال و في الوظائف الانفرادية و في الاعمال الاجتماعية.... ]کما في قوله تعالي[: واذا قلتم فاعدلوا و لو کان ذا قربي. [2] .
... و ليعلم انَّ موضوع العداله من اهم الموضوعات.... و اليها يرجع کل عمل حسن و خُلق مطلوب و رأي صائب... و هو المطلوب في کل مورد و في کل مقام. [3] .
عدالت ميانه زيادهروي و کوتاهي است و به معني آن است که در امور، زيادي و کمي نباشد... عدالت يا در انديشه و افکار است؛ به اين معني که از انحراف و سستي به دور بوده و مطابق حق و راستي باشد؛ همانگونه که خداوند در قرآن دستور داده است:
«و آنگاه که ميان مردم حکم ميکنيد، به عدالت داوري کنيد...»
يا در صفات انساني است؛ يعني اخلاق دروني ميانه باشد و هيچ تندروي و کندروي در آن نباشد... و يا در حوزه اعمال است که شامل گفتار و تکاليف فردي و کارهاي اجتماعي ميشود.
... ]چنانکه خداي متعال در قرآن فرموده:[ «و آنگاه که سخن ميگوييد، به عدالت بگوييد، اگرچه خويشاوند باشد».
... و بايد دانست که موضوع عدالت از مهمترين موضوعات است... و هر کار نيک و خلق و خوي پسنديده و فکر درست به آن بازميگردد... و عدالت همان چيزي است که در هر مورد و هر جايي خواسته شده است. [4] .
با اين بيان جامع، روشن است که عدالت مفهومي بسيار گسترده دارد و در همه امور عالم تشريعي جاري است. طبق بعضي روايات، مثل آنچه به پيامبر نسبت داده شده که «بالعدل قامت السموات والارض» [5] استفاده ميشود که عدالت در امور تکوين و خلق نيز امري عام و همگاني است.
با اين مقدمه، به بحث درباره عدالت مهدوي و آثار فردي و اجتماعي آن خواهيم پرداخت.
امام مهدي، امام عدل
آخرين حجت الهي، عصاره تمام انبيا و اوليا است و وجود بيمثال او چشمه همه خوبيها و زيباييهاست. اما در صدها روايت، سخن از عدالتگستري او مطرح شده و از آن بزرگوار به عنوان مظهر و تجلي کامل عدالت ياد گرديده است.
در کتاب مکيال المکارم آمده است:
عدل آشکارترين صفات نيک امام است. براي همين (آن بزرگوار) در دعاي شبهاي ماه رمضان «عدل» ناميده شده است؛ «اللهم و صلّ علي ولي امرک القائم المؤمّل والعدل المنتظر [1] ؛ خداوندا، به ولي امر خود که قيامکننده آرماني و عدل مورد انتظار است درود فرست». [2] .
و در زيارت حضرت (ع)، اينگونه با او نجوا ميکنيم:
«السلام علي القائم المنتظر والعدل المشتهر. [3] .
سلام بر قيام کننده مورد انتظار و عدالت آشکار».
بنابراين عدالت گستري مهمترين رسالت آن سفير موعود است و ديگر ارزشها در همين بستر و جريان زنده خواهد شد. آري، دوران او، روزگار پر شدن زمين و زمان از عدل و داد است.
دامنه عدالت او همهجا، حتي زواياي ناپيداي جامعه را خواهد گرفت؛ همچون سرما و گرما به درون خانههاي مردم نفوذ خواهد کرد و روابط آنها را در کوچکترين نهاد اجتماعي هم تحت تأثير خود قرار خواهد داد. [4] .
تراز تمدن مهدوي، عدل است که در پرتو آن، ديگر ارزشها حاکم خواهد شد و به سبب جريان عدالت، در همه عرصههاي جامعه، بساط هرگونه ظلم و ستم برچيده ميشود.
يطهرالله به الارض من کل جور و يقدّسها من کل ظلم... فاذا خرج وضع ميزان العدل بين النّاس فلايظلم احد احداً.
خداوند به وسيله او زمين را از هرگونه ستم پاک خواهد کرد و از هر گونه ستم، قداست ميبخشد... آنگاه که او قيام کند، ترازوي عدالت در ميان مردم نهد، پس در روزگار او هيچ کس به ديگري ستم روا ندارد. [5] .
عدالت مهدوي، عدالتي فراگير
وقتي سخن از عدالت مطرح ميشود، ذهنها بيشتر به سوي عدالت قضايي يا اقتصادي ميرود. به گمان افراد، مقصود از عدالت آن است که در محاکم قضايي به حق داوري شود و حق هر صاحب حقي به او داده شود. نيز، در عرصه اقتصاد، همه افراد جامعه از مواهب مادي بهرهمند باشند و در اين عرصه، ستمي بر افراد نرود. حال آنکه براساس آنچه در معني عدالت گذشت، عدالت به معني آن است که در همه عرصهها حق و انصاف رعايت گردد. به همين دليل، جامعهاي را جامعه عادل ميدانيم که در همه حوزههاي فردي و اجتماعي آن، عدالت حاکم باشد. بنابراين ما هم در روابط فردي و هم در روابط اجتماعي، عدالت بايد خود را نشان دهد. همچنين در حوزههاي گوناگون اجتماع، مثل سياست، فرهنگ، اقتصاد، عدالت نيز حکمفرما باشد.
اينکه در روايات اسلامي، امام مهدي (ع) به عنوان پرکننده زمين از عدالت معرفي شده است، ميتواند به همين معني باشد که او عدالت را در همه عرصههاي فردي و اجتماعي جاري خواهد ساخت. در واقع، ارزشهاي ديني و آمال و آرزوهاي انبيا و اوليا در پرتو عدالت مهدوي به اجرا درآمده و عالمگير خواهد شد.
در اين مقاله، به بررسي اجمالي آثار فردي و اجتماعي عدالت مهدوي ميپردازيم.
آثار فردي عدالت مهدوي
آدمي در زندگي فردي خود، بريده و جداي از اجتماع نيست و همهجا به نوعي با ديگران در ارتباط است. ولي منظور از بررسي آثار فردي عدالت مهدوي مفهومي است که در برابر آثار اجتماعي مطرح ميشود. در آثار اجتماعي، به بررسي عدالت مهدوي و نقش آن در حوزههاي مختلف اقتصاد، سياست و فرهنگ خواهيم پرداخت؛ اما در بخش آثار فردي، به آثار اجرايي عدالت در ديگر شئون زندگي انسان ميپردازيم.
>رابطه انسان با خود
>رابطة انسان با ديگران
>رابطه انسان با خدا
رابطه انسان با خود
آدمي پيش از هر کس و هر چيزي بايد تکليف خود را با «خود» روشن کند و با تشخيص قابليتها و استعدادهاي خود، آنها را در مسير رشد و تعالي خود به کار گيرد. اين مستلزم معرفتي درست و عملي صحيح و معروف است. در جوامع مختلف بشري، انسانها به دليل ناآگاهي و به دنبال آن، عمل و اقدام نادرست، استعدادهاي الهي و انساني خود را از بين برده و يا در مسير نادرست به کار گرفتهاند. امام مهدي (عج) در حکومت عدل خود، اين انحرافها و کجيها را راست خواهد کرد. آري، در سايه تربيت مهدوي، فطرتها بيدار ميگردد و نيازهاي حقيقي و واقعي انسانها مجال بروز پيدا ميکند. آدمها به دنبال پاسخگويي به نداي فطرت الهي خواهند بود و آرزوهاي دروغين و خواهشهاي پوچ کمرنگ ميشود. اين چنين است که شاهراههاي سعادت و بهروزي به روي بشر گشوده ميشود.
اين نقطه آغاز اصلاح است که همه بدانند براي چه آمدهاند و به کجا ميروند و در اين قرارگاه موقت چه وظيفهاي دارند. اين شروع خردورزي و تعقل است و مرحله نخست يافتن نفس:
امام باقر (ع): وقتي قائم ما قيام کند، خداوند دست خود را بر سر بندگان نهد و به سبب آن، عقلهاي ايشان را کامل کند و اخلاق ايشان را به تکامل رساند. [1] .
پيش از اين زياد خواندهايم و شنيدهايم که بالاترين معرفتها معرفت نفس است و اين مهم در دوران مهدي (عج) و در سايه عدالت او قابل دسترسي براي همگان است. آن روز زمينه و بستر آگاهيبخشي و تزکيه مردم به گونهاي است که همگان به اين معرفت و آگاهي خواهند رسيد و کليد گنج سعادت را به کف خواهند آورد.
رابطة انسان با ديگران
آدمي گرچه تنها به دنيا ميآيد و تنها از دنيا ميرود، در اين دنيا بيگمان در ارتباط با ديگران زندگي ميکند. بنابراين بزرگترين فصل کتاب زندگي او «رابطه با ديگران» است و در همين بخش است که ممکن است ارزشهاي زيادي را خلق کند و پاس بدارد و يا چهرهاي زشت و ناپسند از اجتماع انسانها به نمايش گذارد.
آدمي در رابطه با ديگران است که تصميم ميگيرد، حرف ميزند و اقدام ميکند. داد و ستد او و واکنش و موضعگيري او در برابر ديگران بخش زيادي از روابط او را تشکيل ميدهد. اگر اين بخش از زندگي آدمي مسيري درست و پسنديده يابد، بسياري از ارزشهاي الهي و انساني به تحقق پيوسته است. صداقت، امانتداري، ايثار، سخاوت، گذشت، حسن ظن و اعتماد به ديگران، تعاون، نصيحت و خيرخواهي و دهها فضيلت ديگر در همين عرصه خود را نشان ميدهد. با آمدن اين فضيلتها به عرصه روابط اجتماعي، جايي براي نفاق، خيانت، تنگنظري و خودخواهي، انتقام، بددلي و بدگماني، خودمحوري و سوء نيت نميماند.
عدالت واقعي و راستين آن است که به همه اينها در روابط انساني پايان دهد؛ وگرنه در حکومتي که مردم آن ارتباطي ناسالم و ناشايست داشته باشند، چگونه انتظار برقراري عدالت و دادگري در حوزههاي مختلف ميرود؟
مهدي (عج) که مظهر عدالت الهي است، مردم را چنان به قرآن و سنت پيامبر ميخواند و تعاليم آن دو را در ميان جامعه نشر ميدهد که انسانها به تزکيه الهي و معرفت خدايي دست مييابند و آن هدفي که در آيات قرآن براي رسالت انبيا مطرح شد که (يعلمهم الکتاب والحکمة و يزکيهم ([1] تحقق مييابد و عملي ميشود.
در سايه عدالت مهدوي، امر به معروف و نهي از منکر زنده ميشود و مهدي (ع) و ياوران او پيشرو مردم در اين فريضه الهي خواهند بود و به دليل زنده شدن اين ارزش قرآني، همه ارزشها و فضيلتها جان ميگيرد. «بها تقام الفرائض». [2] .
در حيات مهدوي، جايي براي کينه و دشمني در قلوب مردم نميماند و وقتي کينه از دلها رفت، بهانهاي براي خيانت، خودخواهي، انتقام، بدگماني و... نخواهد بود و اخلاق مردم اخلاق محمدي و علوي خواهد شد.
امام علي (ع) ميفرمايد:
«ولو قد قائم قائمنا... لذهبت الشحناء من قلوب العباد».
«چون قائم ما قيام کند کينه از دلها بيرون رود». [3] .
با رشد تربيت و تکامل عقل، کينهها به محبت و دوستي تبديل ميشود و روابط اجتماعي براساس انسان دوستي شکل ميگيرد. در نتيجه، اخلاق نيکو در جامعه بشري گسترش مييابد.
همچنين در سايه حکومت عدل مهدي (عج)، خداوند بينيازي را در دل مردمان قرار ميدهد و حرص و آزمندي از وجود انسانها رخت ميبندد.
پيامبر (ص) در وصف روزگار مهدي (ع) فرمود:
«و يجعل الله الغني في قلوب هذه الامة».
«خداوند بينيازي و غنا را در دلهاي اين امت پديد آورد». [4] .
حرص و آز ريشه بسياري از تجاوزها و ستمهاي مالي و غيرمالي است. عدالت مهدوي در عرصه تربيت، انسانها را از اين رذيلت پاک ساخته و به گوهر غنا و بينيازي ميآرايد و بدينسان راه را براي بسياري از خوبيها و صفات نيک ميگشايد.
بنابراين عدالت مهدوي در عرصه روابط فرد با ديگران، ضامن اخلاق و ارزشهاي اخلاقي است و اين از مهمترين و ارزشمندترين آثار عدالت است.
رابطه انسان با خدا
انسانها فطرتي خداجو دارند، چون بر اين اساس آفريده شدهاند؛ ولي بر اثر تربيتهاي نادرست و بسترهاي نامناسب اجتماعي، انحراف و کجي در پرستش و عبوديت آنها راه پيدا کرده است که البته اين کژراهي مادر همه انحرافها و بيراهههاست. در حکومت عدلگستر امام عصر، دين حق، به عنوان تنها راه سعادت، آشکارا بر همگان عرضه ميشود و با مظاهر شرک و بتپرستي و کفر برخورد ميشود؛ چرا که هيچ ظلمي از شرک بالاتر نيست.
و اذقال لقمان لابنه و هو يعظه يا بنيّ لاتشرک بالله ان الشرک لظلم عظيم [1] .
بنابراين براي اينکه عدالت و راستي و درستي در عرصههاي مختلف زندگي بشر اجرا گردد، لازم است ريشههاي شرک و کفر سوزانده شود؛ چرا که بدون آن، عدالت معنا و مفهومي ندارد. عدالت به معني راه و رسم صحيح و پسنديده است و توحيد و يگانهپرستي در عبادت، راه روشن و درست بندگي است. به همين جهت، سرلوحه برنامههاي جهاني مهدوي، کفرستيزي و شرکزدايي است؛ به گونهاي که جامعه بشري جامعهاي يگانهپرست و مسلمان گردد.
ابوبصير ميگويد از امام صادق (ع) درباره اين آيه شريفه پرسيدم که ميفرمايد:
هوالذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله و لو کره المشرکون [2] .
«او کسي است که پيامبرش را با هدايت و دين درست فرستاد تا آن را بر همه اديان پيروز گرداند؛ هرچند مشرکان خوش نداشته باشند».
آن حضرت در پاسخ فرمود:
والله ما انزل تأويلها بعد قلت جعلت فداک و متي ينزل؟ قال: حتي يقوم القائم ان شاءالله فاذا خرج القائم لم يبق کافر و مشرک الا کره خروجه.... [3] .
به خدا سوگند، هنوز تأويل اين آيه نازل نشده است. گفتم فدايت شوم، پس کي نازل ميشود؟ فرمود: زماني که به خواست خدا قائم (ع) قيام کند. پس در آن هنگام، هيچ کافر و مشرکي نميماند، مگر اينکه از قيام او ناخشنود است....
امام باقر (ع) نيز در توضيح اين آيه فرمود:
(وقاتلوهم حتي لاتکون فتنه و يکون الدين کله لله (. [4] .
تأويل اين آيه هنوز نيامده است و هرگاه[قائم ما قيام کند، آن کس که زمان او را دريابد، تأويل اين آيه را خواهد ديد و هر آينه در آن زمان]دين محمد (ص) به هر کجا که شب ميرسد، خواهد رسيد؛ به گونهاي که بر سطح زمين، اثري از شرک نخواهد ماند، همانگونه که خداوند فرموده[و وعده نموده]است.
آثار اجتماعي عدالت مهدوي
در دنياي امروز، اجتماع و روابط اجتماعي از پيچيدگي خاصي برخوردار است. وقتي از اجتماع سخن گفته ميشود، عرصههاي گوناگوني در نظر است که بايد در همه آنها برنامهاي سالم براي تعامل اجتماعي تدوين گردد. بشر در طول قرون گذشته، در حوزههاي گوناگون اجتماع؛ مانند سياست، حکومت و فرهنگ به ويژه اقتصاد، شاهد نابساماني و آشفتگي و بيعدالتي بوده است و همواره در پي راهي بوده تا به اين بخشها سازمان و نظامي عادلانه ببخشد؛ ولي تقريباً هيچگاه و در هيچ ملت و دولتي توفيق چنداني حاصل نشده است؛ اگرچه بعضي از شهرها و يا دولتها با تلاش فراوان به سهمي از عدالت در بعضي از عرصهها دسته يافته باشند.
با اين توصيف، همگان در انتظارند که مهدي موعود (ع) و عدالت منتظر از راه برسد و همه حوزههاي اجتماع را به عدالت و دادگري هدايت کند و به معني واقعي کلمه، عدالت را جهاني کند. اين اميدي بجا و آرزويي بحق است که براساس برنامههاي دولت امام مهدي (عج) قابل دسترسي است.
>عدالت در فرهنگ
>عدالت در اقتصاد
>عدالت در قضاوت
عدالت در فرهنگ
دانستن، شناخت و رشد علمي و فرهنگي حقي همگاني است؛ ولي در نظامها و حکومتهاي دنيا امکانات آموزشي به طور يکسان براي همه اقشار فراهم نيست و هميشه اينگونه بوده که عدهاي خاص امکان رشد و تعالي آموزش دارند و البته اين عادلانه نيست. از آثار عدالت مهدوي آن است که همه طبقات، از هر نژاد و مليتي و بدون هيچگونه تبعيض، ميتوانند در زمينههاي فرهنگي فعال بوده و مدارج علمي را طبق قابليت و استعداد خود بپيمايند.
در نظام دادگستر امام مهدي (عج)، با توجه به اينکه علم و دانش رشد فزايندهاي دارد، آنها که در جوامع مختلف از اين موهبت الهي محروم بودهاند ميتوانند از علم و دانش بهره فراوان گيرند؛ براي مثال زنان که در جوامع گوناگون محروميتهاي بسياري را چشيدهاند و از جمله در ساحت علم و فرهنگ مورد بيمهري قرار گرفتهاند، در دولت مهدي به جايگاه والايي از دانش دست مييابند.
در روايتي درباره روزگار مهدي (عج) آمده است:
«و تؤتون الحکمة في زمانه حتي ان المراة لتقضي في بيتها بکتاب الله و سنة رسول الله». [1] .
در دوران او، شما از حکمت برخوردار ميشويد؛ تا آنجا که زن در خانه خود، برابر کتاب خدا و روش پيامبر (ص) قضاوت ميکند.
بعضي روايت بالا را اينگونه ترجمه کردهاند که دانش بعضي از زنان در عصر حاکميت مهدي (ع) به اندازهاي است که در درون منزل با استنباط شخصي (همچون مجتهد علوم ديني) به انجام تکاليف شرعي ميپردازند. در اين صورت، اوج رشد و تعالي فرهنگي و آموزشي زنان معلوم ميشود. و اگر به معني قضاوت هم باشد، باز هم حکايت از همان تعالي و ترقي است؛ زيرا که امر قضاوت از امور بسيار مهم بوده و نياز به دانش بسياري دارد.
عدالت در اقتصاد
يکي از مصاديق ظلم آشکار، نابرابري و عدم تعادل طبقات مختلف مردم در مسائل اقتصادي است که در جاي جاي جهان پهناور و حتي در کشورهاي مدعي حقوق بشر ديده ميشود. آنچه ميتواند به اين بيساماني، سامان دهد و غبار محروميت را در اين عرصه از چهره عالم انساني بزدايد همانا اجراي عدالت اقتصادي است.
امام صادق (ع) ميفرمايد:
ان الله لم يترک شيئا من صنوف الاموال الاّ و قد قسّمه و اعطي کل ذي حق حقه الخاصة والعامة والفقراء والمساکين و کل صنف من صنوف الناس فقال: لو عدل في الناس لاستغنوا.... [1] .
خداوند همه ثروتها (از انواع منابع درآمد) را ميان مردم تقسيم کرده است و به هر کس حقش را داده است، کارگزاران و توده مردم و بينوايان و تهيدستان و هر گروهي از گروههاي مردم. سپس امام فرمود: اگر عدالت برقرار شده بود، همه مردم بينياز شده بودند.
بنابراين از نظر تعاليم اسلامي، اگر حاکميت درست و اسلامي باشد، برنامههاي حکومت به درستي تنظيم شده و مجريان آن نيز در جاي خود به کار گمارده شوند، محروميت و نيازمندي در جامعه نميماند؛ زيرا حکومت حق و کارگزاران لايق آن به دنبال اجراي اصول عدالت خواهند بود و با چنين اقدامي همه مردم، به رفاه و بينيازي خواهند رسيد.
پيامبر اکرم (ص) ميفرمايد:
... يتنعّم امتي في زمانه نعيما لم يتنعمّوا مثله قطّ البرّ والفاجر يرسل السماء عليهم مدراراً ولاتدّخر الارض شيئاً من نباتها. [2] .
در زمان او[مهدي (عج)]مردم به نعمتهايي دست مييابند که در هيچ زماني دست نيافته باشند؛ چه نيکوکار و چه بدکار. آسمان پيوسته بر آنان ببارد و زمين چيزي از روييدنيهاي خود را ذخيره نکند.
عدالت اقتصادي به عوامل گوناگوني بستگي دارد که از مهمترين آنها عدالت در بخش توليد و توزيع است. از آثار عدالت در دولت مهدي (عج)، اين است که امکانات توليد در اختيار همگان است و هر کسي ميتواند از زمين و انرژي و امکانات طبيعي براي توليد بهره بگيرد. از اين رو افراد زيادي به اشتغال و کار سالم روي ميآورند و هر کسي به اندازه همت و توان خود امکان رشد و پيشرفت دارد. البته اين همه در راستاي رفع نيازهاي واقعي جامعه است؛ يعني توليد در مسير مطالبات و نيازهاي اجتماع است. بنابراين هم توليدکنندگان بهرهمند ميشوند و هم جامعه به رشد و رفاه اقتصادي ميرسد.
از سوي ديگر، از عوامل مهم ظلمهاي اقتصادي بيعدالتي در عرصه توزيع است. تقسيم ثروت ملي به صورت نابرابر و اختلاف فراوان و غيرمنطقي ميان درآمدها و واسطهگريهاي بيجا، شکاف طبقاتي گستردهاي را باعث شده است. بنابراين اثر عدالت مهدوي در عرصه اقتصادي، تقسيم اموال عمومي به شکل مساوي در ميان مردم است.
پيامبر اکرم (ص) ميفرمايد:
ابشرکم بالمهدي يبعث في امتي... يرضي عنه ساکن السماء و ساکن الارض يقسم المال صحاحاً. فقال له رجل: و ما صحاحاً؟ قال: السوية بين الناس. [3] .
به مهدي بشارتتان ميدهم. او در ميان امت من برانگيخته ميشود... ساکنان آسمان و زمين از او خشنود خواهند بود. او اموال را به درستي تقسيم ميکند. مردي پرسيد: مقصود چيست؟ فرمود: به شکل مساوي ميان مردم تقسيم ميکند.
در روايتي ديگر از امام باقر (ع) آمده است:
«... فانه يقسّم بالسويّة و يعدل في خلق الرحمان، البرّ منهم والفاجر...». [4] .
آن حضرت (اموال را) برابر تقسيم ميکند و ميان همه مردم به نيکوکار و بدکار به عدالت رفتار مينمايد.
از روايت بالا معلوم ميشود که در مواردي که برابري ميان مردم از مظاهر عدالت است، اموال به تساوي تقسيم ميشود؛ نه اينکه در همه موارد به همگان يکسان پرداخت شود. در واقع، برابري ميان مردم با هدف تأمين ضروريات و امکانات اوليه زندگي است و براي همه افراد و اقشار از يک حد منطقي و رفاهي معقول برخوردار باشند.
و نيز از آن بزرگوار روايت شده است:
«... و يسوّي بين الناس حتي لاتري محتاجاً الي الزکوة.» [5] .
او[امام مهدي (عج)]ميان مردم به مساوات رفتار ميکند تا آنجا که نيازمند زکات ديده نشود.
و از امام صادق (ع) روايت شده است که فرمودند:
ان قائمنا اذا قام اشرقت الارض بنور ربها... و يطلب الرجل منکم من يصله بماله و يأخذ منه زکاته فلايجد احداً يقبل منه ذلک و استغني الناس بما رزقهم الله من فضله. [6] .
هنگام قيام قائم ما، زمين با نور خدايي روشن گردد و... شما به جستوجوي اشخاصي برميآييد که مال يا زکات بگيرند و کسي را نمييابيد که از شما بپذيرد و مردمان همه به فضل الهي بينياز گردند.
بنابراين از آثار عدالت اقتصادي در جامعه مهدوي، برخورداري همه افراد جامعه از يک زندگي مادي مطلوب و آبرومند است؛ به گونهاي که افراد نيازي به درخواست مال نداشته باشند و اين سطح از زندگي در کنار رشد عقلاني و اخلاقي و ريشهکني رذايلي همچون حرص و آزمندي از دل و جان انسانها ميتواند حيات طيبه و پاکي را فراهم کند که در ساحت آن، رشد و تعالي معنوي و روحي مردم بهتر و منطقيتر قابل دسترسي باشد. از ديگر آثار عدالت اقتصادي در روزگار مهدي (عج)، عمران و آباداني زمين است. در دوران حاکميت حکومتهاي غير الهي، آبادي تنها براي بخشهايي است که به گونهاي با دستگاه حاکم در ارتباط بوده و يا از جايگاه ويژه اجتماعي برخوردار باشند. مناطقي از کشورها که طبقه محروم جامعه را در خود جاي داده است، مورد بيمهري حاکمان قرار گرفته و گاهي به شکلي غيرقابل سکونت در ميآيد. ولي عدالت مهدوي در عرصه اقتصادي به آباداني شهرها و روستاها و حتي زمينهاي باير ميانجامد؛ زيرا اولاً اين از سياستهاي حکومت مهدي است که در روايات به آن تصريح شده است [7] ثانياً لازمه عدالت گسترده و جريان يافته در بخشهاي اجتماعي، همين است که جاي ويراني باقي نماند و همگان ـ در هر طبقه اجتماعي که باشند ـ از مواهب الهي بهرهمند گردند.
عدالت در قضاوت
در جوامع مختلف بشري، امر قضاوت جايگاه ويژهاي دارد و هيچ مجموعه کوچک يا بزرگي از انسانها نيست که به دستگاه قضاوت و دادگستري نيازمند نباشد. شاهرگ حيات اين دستگاه اجراي عدالت در آن است. اساساً دادگستري براي گسترش عدل و داد تأسيس شده است و بدون آن، هيچ جايگاهي براي آن نيست. ولي متأسفانه بايد گفت که در همين دادگستريها و مراکز قضايي، ستمهاي فراواني به انسانها شده و حق افراد زيادي پايمال گرديده است.
در عصر حاکميت مهدي (عج) که عدالت در همه زواياي زندگي اجتماعي جريان مييابد، اين عدالت به دستگاههاي قضايي هم نفوذ کرده و جريان دادرسي را بر اساس حق و عدل تنظيم ميکند. اينجا از مهمترين مراکزي است که عدالت در آن پياده ميشود و امام مهدي (عج) با دقت و وسواس بر اجراي داد نظارت دارد.
از روايات استفاده ميشود که امام مهدي (عج) در قضاوت مانند جد بزرگوارش اميرالمؤمنين (ع) عمل ميکند و بر گرفتن بي کم و کاست حقوق مردم اصرار دارد؛ حتي اگر حق کسي زير دندان ديگري باشد، از زير دندان آن غاصب بيرون کشيده و به صاحب حق باز ميگرداند. [1] .
در زمان حکومت آن دادگستر جهان، چنان عدالت مهدوي همگاني ميگردد که مردگان آرزو ميکنند که به زندگي بازگردند و از برکات عدالت او بهرهمند شوند. [2] .
اين دقت و گستردگي عدالت به دليل آن است که سيستم قضايي امام مهدي (ع)، دستگاهي بسيار گسترده و مجهز و برخوردار از ابزارهاي فراطبيعي است. در سيستم قضايي اسلام قضاوت براساس بينات و شواهد بوده است و از رسول خدا (ص) روايت شده که فرمود:
«من در ميان شما بر پايه سوگندها و بينهها قضاوت مينمايم». [3] .
ره آورد اينگونه داوري عدالت ظاهري است؛ ولي در روايات مربوط به دوران حاکميت مهدي (عج) آمده است که آن حضرت به شيوه حضرت داوود (ع) قضاوت ميکند که او براساس الهامات الهي و علم لدني داوري ميکرد و نه بر پايه شاهد و گواه.
امام صادق (ع) فرمود:
دنيا به پايان نخواهد رسيد تا آن که مردي از خاندان من ظهور نمايد. وي به شيوه داوود (ع) حکم خواهد نمود؛ بينه نخواهد خواست و به هر کس حقش را اعطا خواهد نمود. [4] .
و در روايتي ديگر فرمود:
زماني که قائم آل محمد (ص) قيام کند، در ميان مردم به مانند داوود (ع) حکم خواهد نمود و به بينه نيازي نخواهد داشت؛ چرا که خداي تعالي امور را به وي الهام ميفرمايد. وي بر پايه دانش خود داوري ميکند و هر قوم را به آنچه مخفي و پنهان نمودهاند آگاه سازد. [5] .
ره آورد چنين داوري عدالت واقعي است و حتي اگر مظلومي نتواند براي اثبات حق خود به شاهد و گواهي دست يابد، به سبب اينگونه قضاوت، به حق خود خواهد رسيد.
البته اين از ويژگيهاي عصر مهدي (عج) است و با مجموعه حکومتي و فضاي حاکم بر آن سازگاري دارد و اينکه پيامبر (ص) به علم شخصي خود قضاوت نميکرد و منتظر شهود و گواهان ميشد؛ شايد بدان دليل بود که اين امر پس از او سنت و شيوه قضايي قرار گيرد؛ يعني قاضيان براساس شهود و گواه قضاوت کنند و نه براساس اطلاع و علم شخصي، تا نظام قضايي اسلام يک جريان روشن و مشخصي داشته باشد و دچار هرج و مرج و اختلال نگردد. اما در زمان مهدي (عج) که زمان حکومت معصوم (ع) است، داوري براساس علم و اطلاع شخصي به عدالت نزديکتر و بلکه عين عدالت است؛ چرا که تکيه بر گفتار گواهان تنها به عدالت ظاهري خواهد انجاميد.
جاي اين سؤال باقي است که در هستة مرکزي حکومت، چنين قضاوتي توسط شخص حضرت انجام ميگيرد و امکان پذير است؛ ولي در ديگر نقاط عالم چگونه ممکن است که قاضيان منصوب از سوي حضرت اينگونه عمل کنند و به عدالت واقعي دست يابند؟
در پاسخ بايد گفت: چنانکه گفتيم، امکانات دولت مهدوي و سيستم اطلاعاتي زمان حضرت به گونهاي است که سيستم قضايي مهدي (عج) را ياري ميکند. به روايت زير توجه کنيد:
امام صادق (ع) فرمود:
وقتي قائم ما قيام کند در هر يک از مناطق جهان فردي را برگزيده ارسال ميدارد و به وي ميگويد: پيمان تو به دست توست و اگر با مطلبي رو به روي شدي که آن را نفهميدي و قضاوت را در موردش ندانستي به دست خود نگاه کرده و به آنچه در آن است عمل نما. [6] .
و اينگونه اطلاعرساني و خبرگيري از مرکزيت قضايي ممکن است به اعجاز و يا به سبب پيشرفت وسايل ارتباطي در روزگار مهدي (عج) باشد.
سخن آخر
همانگونه که در ابتداي مقاله گفته شد عدالت مهدي (ع) دامنهاي به گستردگي حيات مادي و معنوي انسان دارد و ما تنها به برخي حوزههاي فردي و اجتماعي عدالت پرداختيم و اکنون حُسن ختام گفتار را سخني از امام صادق (ع) قرار ميدهيم که در تفسير آيه شريفه اعلموا ان الله يحيي الارض بعد موتها... فرمودند: يعني خداوند زميني را به عدالت قائم (ع) در هنگام ظهورش زنده ميکند پس از آنکه به سبب ستم پيشوايان گمراهي مرده باشد. [1] .
آرمان شهر مهدویت
مطالب ویژه در مورد آرمان شهر مهدویت
از لینک بالا حتماً دیدن فرمایید
احزاب و تشکل ها در اين بخش چگونگي حزب و تشکل در آخرالزمان، همراه با عملکرد آن با اشاره به «حزب اللّه» و «حزب شيطان» بررسي شده است. احزاب مؤسسات برآمده از مدرنيته هستند. سياست هاي مبتني بر ليبراليسم فکري - سياسي احزاب را به عنوان ابزار خود قرار داده، نردبان ترقي کرده است. حزب به معناي ساختاري نوين، در قرآن مورد نظر نيست. اما احزاب قريش و هم پيمانان که سوره ويژه اي را به خود اختصاص داده اند، نمونه اي کامل با ماهيت، قالب و عملکرد از حزب بوده اند، که در زمره حزب شيطان قرار دارند. دولت اموي، نشأت گرفته از حزب سياسي است که ريشه در سلطه شرک و کفر قريش و جاهليت داشته، و با راهکارهاي سياسي و تشکيلاتي، با کمال حيرت به حکومت نيز مي رسد احزاب دوگانه فوق، در تقابلند و پيوسته در جنگ مي باشند. پيروزي هر يک بر ديگري در مقاطع و شرايط مختلف، بيانگر پايداري هواداران در عمل به دستورات و اوامر حزبي است. قرآن کريم حزب اللّه را هم حزب پيروز مي داند و حزب رستگاري. شاخصه اعضاي حزب اللّه ايمان به خدا و جهاد در راه اوست. در حکومت پيامبر اکرم(ص)، و اميرمؤمنان(ع)، نشاني از تأسيس حزب و يا تشکل سياسي مشاهده نمي شود. به نظر نمي رسد در حکومت مصلح حتي پس از برقراري چنين رسمي جاري شود. نابودي احزاب بنابر وعده الهي با نصرت خدا به صورت غلبه حزب اللّه بر حزب شيطان انجام مي پذيرد. جنگ احزاب و مسير پيروزمند پيامبر اسلام(ص) سرکوبي احزاب سياسي - فرهنگي و تشکل هاي هم پيمان با آن ها را شاهد است اميرمؤمنان(ع) در جهت ريشه کني حزب اموي، حتي پس از جنگ با خوارج مصمم به جنگ مجدد با معاويه است. شيعيان ناب در دوران ظهور اعضاي حزب اللّه هستند که پس از تشکيل حکومت مجريان امر مي گردند و اين مسأله در ساختار نمونه و بي نظير حکومت مصلح، نه قدرت يابي حزبي است و نه حرکتي تشکل گونه.
شیطان پرستی (به انگلیسی: Satanism) یک حرکت مکتبی، شبه مکتبی و یا فلسفی است که هواداران آن شیطان را یک طرح و الگوی اصلی و قبل از عالم هستی میپندارند. آنها شیطان را موجودی زنده و با چند وجه از طبیعت انسان مشترک میدانند. شیطان پرستی را در گروه «راه چپ» مخالف با «راه راست» طبقه بندی میکنند.[۱] دست چپیها به غنی سازی روحی خود در جریان کارهای خودشان معتقدند. و بر این باورند که در نهایت باید تنها به خود جواب پس دهند. در حالی که دست راستیها غنی سازی روحی خود را از طریق وقف کردن و بندگی خود در مقابل قدرتی بزرگتر بدست میآورند. لاوییانها در واقع خدایی از جنس شیطان و یا خدایی دیگر را برای خود قائل نیستند. آنها حتی از قوانین شیطان نیز پیروی نمیکنند. این جنبه اعتقادی آنها به طور مکرر به اشتباه نادیده گرفته میشود و عموماً آنها را افرادی میشناسند که شیطان را به عنوان خدا پرستش میکنند.[۲]
شیطان پرستی به جای اطاعت از قوانین خدایی یا قوانین طبیعی و اخلاقی، عموماً بر پیشرفت فیزیکی خود با راهنماییهای موجودی مافوق یا قوانینی فرستاده شده تمرکز دارد. به همین دلیل بسیاری از شیطان پرستان معاصر از باورها و گرایشهای ادیان گذشته اجتناب میکنند و بیشتر گرایشهای خودپرستانه دارند.[نیازمند منبع] به گونهای که خود را در مرکز هستی و قوانین طبیعی میبینند و بیشتر شبیه به مکاتبی چون مادهگرایی و یا خودمحوری و جادومحوری هستند. به هر حال بعضی شیطان پرستان به طور داوطلبانه بعضی از قوانین اخلاقی را انتخاب میکنند. این یک جریان وارونه سازی را نشان میدهد. بر این مبنا شیطان پرستان به دو گروه اصلی شیطان پرستان فلسفی و شیطان پرستان دینی تقسیم بندی میشوند.
مفهوم شیطان در طول قرنها مورد مکاشفه قرار گرفتهاست. شاید بتوان تاریخچه شیطان پرستی را به قرون اولیه پیدایش آدمی نسبت داد.[۲]
شیطان به کسی گفته میشود که باعث شیطنت شود و شیطنت یعنی تحریک کردن برای انجام عملی نادرست و طبق آیات قرآن در آیه 36 سوره بقره شیطان (که در چند آیه قبل ابلیس را شیطان معرفی کرد) موجب لغزش آدم و حوا شد؛ پس شیطان از ابتدای آفرینش انسان وجود داشته و تنها به ابلیس منتهی نمی شود و هر کسی را که با عث لغزش شود را شیطان میگویند.
موضوعی که امروزه درباره شیطان پرستی قدیمی وجود دارد و در برخی کتابها دیده میشود به این مطلب برمیگردد که اصولا شیطان را کلیسا به وجود آورد تا تمام بدیها و پلیدیها را به آن نسبت دهد تا به نوعی هم خدمتی به بشریت کرده باشد و گناهان را از خود دور کند و جادوگران را نیز که در قرون وسطا از قدرت زیادی برخوردار بودند با عنوان جادوگران سیاه به عنوان پیروان شیطان معرفی کند تا هم گناهان را دفع کند و هم قدرت جادوگران را کم کند
این نوع گرایش عبارت است از اینکه محور و مرکز عالم انسان است. این شاخه از شیطانپرستی به پایهگذاری این فرقه به آنتوان لاوی نسبت داده میشود.او کسی بود که کلیسای شیطان را تأسیس کرد (اولین سازمانی که از لغت شیطان پرستی فلسفی استفاده نمود) در نظر شیطان پرستان فلسفی، محور و مرکزیت عالم هستی، خود انسان است، و بزرگترین آرزو و شرط رستگاری این نوع از شیطان پرستان برتری و ترفیع ایشان نسبت به دیگران است. شیطان پرستان فلسفی عموماً خدایی برای پرستش قائل نمیدانند و به زندگی غیر مادی بعد از مرگ نیز عقیدهای ندارند. به هرحال زندگی این گروه از شیطان پرستان عاری از روحیه مذهبی و معنویت نیز نیست.
در نظر شیطان پرستان فلسفی، هر شخص خدای خودش است. آنها با تکیه بر عقاید انسانی وابسته به دنیا، مطالب مربوط به فلسفه عقلانی را عبث میشمارند و به آنها به دید ترس از مسائل ماوراء الطبیعی مینگرند و تنها به وسیله آن، یک زندگی عقیم و تنها بر مبنای “جهان واقعی” را تشکیل میدهند. به طور شفافی، آموزههای شیطان پرستان فلسفی قدمتی بیشتر از کلیسای لاوی دارد. اگر چه این تصوری از شیطان است، ولی با موقعیت واقعی او تقابل دارد چرا که این تعالیم از آموزههای یهودی-مسیحی نشئات گرفتهاست و شیطان را بدلیل خصوصیاتش پلید نگاشتهاست [۳]
این نوع از شیطان پرستی بر مبنای فلسفهٔ آنتوانلاوی که در کتاب انجیل شیطان تشکیل شدهاست. لاوی موسس کلیسای شیطان بود و تحت تأثیر نوشتههای نیچه، آلیستر کرالی، این رند، مارکی دو ساد، ویندهام لویس، چارلز داروین، آمبروس بیرس، مارک تواین و بسیاری دیگر بودهاست. شیطان در نظر لاوی موجودی مثبت بوده در حالی که تعالیم خداجویانه کلیساها را مورد تمسخر قرار داده و به مسائل جهان مادی نیز اعتنایی ندارد.یک شیطان پرست لاویی، خود را خدای خود میداند، آیین مذهبی این گروه از شیطان پرستان بیشتر شبیه به فلسفه میجیک کراولی با دیدی جلو برنده به سمت شیطان پرستی است. یک شیطان پرست لاویی مدعی آن است که کسانی که خودشان را با شیطان پرستی هم ردیف میدانند باید به طرز فکر گروهی خواص وفادار نباشند و آنها را از لحاظ اخلاقی قبول نداشته باشند. و در ازای آن گرایشهای انفرادی داشته باشند و من تبع باید به طور دائمی یک سر و گردن بالاتر از کسانی باشند که خود را از لحاظ اخلاقی، قوی میدانند و در بشر دوستی خود، بدون تامل عمل کنند[۲]
این نوع شیطان پرستی شبیه شیطان پرستی آنتون لاوی است اما با این تفاوت که در این نوع شیطان گونهای جنبه خدایی و متافیزیکی دارد و این جنبه برداشته شده از ادیان ابراهیمی، افسانهها، آیینهای متفاوت و یا صرفا ساخته شده ذهن پیروان آن میباشد.[۴]
این فرقه از شیطان پرستان، به دوران تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا مربوط میشوند. این نوع شیطان پرستان معمولاً متهم به اعمالی از قبیل «خوردن نوزادان»، «کشتن گوسفندان»، «قربانی کردن دختران باکره» و «نفرت از مسیحیان» هستند. این طرز فکر در کتاب «مالیوس مالیفیکاروم» دسته بندی شدهاست.]کتابی که در دوران تفتیش عقاید توسط کلیسا (۱۴۹۰) تالیف شد و در واقع هرگز به طور رسمی مورد استفاده قرار نگرفت، کتاب حاوی مطالبی از جن گیری و جادوگری و مطالبی از این دست است. ترجمه لغوی نام کتاب پتک جادوگران است.
شیطان در ۹ جمله شیطانی منسب به لاوی خلاصه میشود:
و در مقایسه با این جملات، لاوی ۹ گناه شیطانی را نیز نام بردهاست :
حماقت، ادعا و تظاهر، نفس گرایی (انتظار بازپس گرفتن از دیگران، آنچه به آنها دادهاید)، خود را فریب دادن، پیروی از رسوم و عقاید دیگران، روشن بینی ناکافی، فراموش کردن ارتدکسی گذشته (به طور مثال، قبول کردن چیزی قدیمی در بسته بندی جدید، به عنوان نو)، غرور و افتخار بی حاصل (مانند غروری که هدف شخصی را از درون میپوساند) و کمبود محسنات. [۲] [۶]
لاوی ۱۱ قانون شیطانی را نیز وضع کرد، که در حالی که نظام نامهای اخلاقی نیست، ولی راهنماییهای کلی برای زندگی شیطان پرستی را ارائه کردهاست :